امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

دکتر رفتن امیر

امیر نازم دیروز همش تو مطب دکترا بودیم تا نوبتت بشه و صدات کنن بریم . تو . اول دیروز با زن عمو فاطمه و پسر عموهات رفتیم باباجون کار داشت و چون دست تنها بود نشد بریم عیب نداره. . اول رفتیم کار درمانی. دیروز . یک مریض تازه اومده بود پیش کاردرمانگر جدید اقای عیاضی. همش جیغ میکشید از جیغ اون ترسیده بودی و هی لب بر میچیدی. . تا اینکه اون تموم شد . و اقای غلامی داشت داشت با عطیه کار میکرد. عطیه هفته ای یک جلسه میاد . دوشنبه ها عطیه راه افتاده راه میره مستقل شده واسه خودش. عطیه سالم بود . تصادف کرد اینجوری شد. وقتی 1سال و نیمش بود. ....... داشت از عذاب هایی که کشیده بود سخن میگفت. عطیه که تموم شد . شمارو صداکردن . تا برین تو. رفتی تو مثل اقا ها بود...
21 خرداد 1392

بدون عنوان

مثل یه کاغذی دارم تو مشت غصه ها مچاله میشم .ای زندگی .روزگار چه کردی بامن اما عشق جلای تازه میدهد
21 خرداد 1392

بدون عنوان

کاش بال داشتیم و پرواز میکردیم پس ما در مقایسه با پرنده ها معلولیم ولی پرنده ها عقل ندارن ولی یک سری حواس دیگه دارن اگه بال داشتیم اینهمه ماشین.ترن. و هواپیما نداشتیم فک میکنم در موردادمهایی که ناتوان به دنیا میان باید زاویه دیدمون رو عوض کنیم شاید مثل اون پرنده ها چیزایی دارن که ما نداریم
20 خرداد 1392

واسه عشق مامان امیرحسینم

اگرمیبینی که زنده ام"نفس میکشم تنها به خاطر وجود توست اگرمیبینی شادم خندانم باوجود اینهمه غصه دردل دارم                    تنها به امیدن بودن توست اگر میبینی ارامم بی تابم سربه زیر ساکت و گوشه گیرم فقط از سوی تو دردلم نشسته است  
19 خرداد 1392

بدون عنوان

خدایااز مخلوقاتت دلسردم ازجهانت دل گرفته ازدعاهایم دل شکسته اما............. ازتو ویاد تو دلگرمم......... دلم گرفته به اندازه بزرگی تمام دنیا......
19 خرداد 1392

بدون عنوان

خدایا دلم میخواهد یک جایی بروم که فقط و فقط توباشی ومن انگاه رو به اسمانت دراز میکشم چشمانم را می بندم وروح خسته ام را رها میکنم درتو.......... ...
19 خرداد 1392

بدون عنوان

منتظرم میدانی؟ یک وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ باید بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشت شیشه افکارت ..........باید به خودت استراحت بدهی درازبکشی دست هایت رازیر سرت بگذاری به اسمان خیره شوی وبی خیال سوت بزنی دردلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند ان وقت باخودت بگویی: بگذار منتظربمانند ...
19 خرداد 1392

خدایاااااااااااا

خدایا.......... اندکی نفهمی عطا کن.که راحت زندگی کنیم. مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم......
19 خرداد 1392

پدر

دست پر مهر پدر تنها دستی ست که اگر کوتاه از دنیا هم باشد از تمام دستها بلندتر است............. تقدیم به همه باباهای دنیا . مخصوصا عشقم علیییییییییییی بهترین بابای دنیا واسه امیرم
19 خرداد 1392

کاش

کاش به زمانی برگردم که تنها غم زندگی ام شکستن نوک مدادم بود.............
18 خرداد 1392